مؤلف:دکتر طه جابر علوانی
مترجم: علی عزیزی

آزادی انسان، ارزشی خطیر از ارزش های والای اسلامی و هدفی مهم از اهداف بزرگ آن به شمار می‌آید، و شاید از جمله‌ی مهمترین نقشی که ایمان و توحید آن را بازی می‌کنند، همان آزادسازی انسان از دام عبادت و بندگی کردن بندگان و از خرافات و بت‌پرستی و بازگشت آن به خدا، است؛ به گونه‌ای جز از خدا نترسد و جز از او از کسی دیگر استعانت نجوید، و جز به او متوسل نشود، بلکه کاملاً خود را تسلیم خدای بزرگ گرداند.
برای تأیید این معنا و برای آزادسازی کامل انسان، ایات فراوانی نازل شده‌اند که این آزادی را تقویت و از آن دفاع و حمایت می‌نمایند، و آن را جوهر انسانیت انسان به شمار می‌آورند، که اگر انسان فاقد آن شود دیگر نقش انسان در هستی از بین خواهد رفت، آیات فراوانی وجود دارند که تعداشان بیشتر از دویست آیه می‌باشد که به تصویر معنای واقعی حقیقی عبودیت خدا و برابری کردن آن میان خدا و غیر خدا می‌پردازند؛ و به همین خاطر است که برای انسان بیان می‌دارند که عبودیتش برای خدا به معنای آزادی و اکرام وی می‌باشد، نه به معنای ذلت و خواری؛ خداوند می‌فرماید:
«وَیعْبُدُونَ مِن دُونِ اللّهِ مَا لاَ یمْلِکُ لَهُمْ رِزْقاً مِّنَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ شَیئاً وَلاَ یسْتَطِیعُونَ فَلاَ تَضْرِبُواْ لِلّهِ الأَمْثَالَ إِنَّ اللّهَ یعْلَمُ وَأَنتُمْ لاَ تَعْلَمُونَ ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً عَبْداً مَّمْلُوکاً لاَّ یقْدِرُ عَلَى شَیءٍ وَمَن رَّزَقْنَاهُ مِنَّا رِزْقاً حَسَناً فَهُوَ ینفِقُ مِنْهُ سِرّاً وَجَهْراً هَلْ یسْتَوُونَ الْحَمْدُ لِلّهِ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لاَ یعْلَمُونَ وَضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً رَّجُلَینِ أَحَدُهُمَا أَبْکَمُ لاَ یقْدِرُ عَلَىَ شَیءٍ وَهُوَ کَلٌّ عَلَى مَوْلاهُ أَینَمَا یوَجِّههُّ لاَ یأْتِ بِخَیرٍ هَلْ یسْتَوِی هُوَ وَمَن یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَهُوَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ وَلِلّهِ غَیبُ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضِ وَمَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ إِنَّ اللّهَ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ وَاللّهُ أَخْرَجَکُم مِّن بُطُونِ أُمَّهَاتِکُمْ لاَ تَعْلَمُونَ شَیئاً وَجَعَلَ لَکُمُ الْسَّمْعَ وَالأَبْصَارَ وَالأَفْئِدَةَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ» نحل: 73 تا 78
« ‏و چیزهائی را بجز خدا می‌پرستند که مالک کمترین رزقی در آسمانها و زمین برای آنان نیستند و (در آینده هم) نمی‌توانند (بارانی از بالا ببارانند و در زمین درختی و گیاهی برویانند و چیزی را نصیب ایشان گردانند). پس برای خدا شبیه و نظیر قرار مدهید (و با قیاسهای تباه و تشبیهات ناروا، پرستش بتان را توجیه و تعبیر نکنید). بی‌گمان خداوند (اعمال شما را) می‌داند و شما (سرنوشت کردار بدتان را) نمی‌دانید. خداوند برده مملوّکی را به عنوان مثال ذکر می‌کند که قادر بر هیچ‌چیز نیست، و (در مقابل آن) انسان (با ایمانی) را مثل می‌زند که به او روزی حلال و پاکیزه‌ای داده است و او پنهان و آشکار از آن می‌بخشد و صرف می‌کند، آیا آنان یکسانند؟ (مگر مشرکان که در بند شهوات و خرافات و بندگی بتان گرفتارند، با مؤمنان که رها از بند شهوات و خرافات بوده و سر بندگی جز به آستان یزدان فرود نمی‌آرند، برابرند؟ مؤمنان که اهل منطق و استدلالند در این‌باره می‌اندیشند و می‌گویند:) سپاس خدا را سزا است (که ما را بنده خود کرد؛ نه بنده بندگان خود. واقعاً مشرکان گمراه و سرگردانند) و بلکه بیشتر آنان (فرق حق و باطل را) نمی‌دانند. و خداوند دو مرد را مثل می‌زند که یکی از آنان گنگ مادرزاد است و بر انجام چیزی توانائی ندارد و سربار صاحب خود بوده و به هرجا او را بفرستد نفعی نخواهد داشت. آیا او (که گنگ و ناتوان و سربار و بیفائده است) برابر با کسی است که (زبان‌آور و کارکن و نان‌آور و سراپا خیر و برکت است و مرتّباً دیگران را) به عدل و داد می‌خواند و در جاده صاف و راست قرار دارد (و دارای روش پسندیده و برنامه درست در زندگی است‌؟). غیب آسمانها و زمین را خدا می‌داند و بس، کار (برپائی) قیامت (و زنده‌گرداندن مردمان در آن، برای خدا ساده و آسان است و از لحاظ سرعت و سهولت، درست) به اندازه چشم برهم زدن و یا کوتاه‌تر از آن است. بی‌گمان خدا بر هر چیزی توانا است (چرا که قدرت بی‌انتهاء است). خداوند شما را از شکمهای مادرانتان بیرون آورد در حالی که چیزی (از جهان دور و بر خود) نمی‌دانستید، و او به شما گوش و چشم و دل داد تا (به وسیله آنها بشنوید و ببینید و بفهمید و نعمتهایش را) سپاسگزاری کنید. ‏»
مهمترین نوع آزادیی که قرآن کریم آن را برای انسان قرار داده و مردم را به رعایت آن فرا خوانده همان آزادی دینداری و بعد آزادی بیان و دیگر آزادی هایی است که انسانیت را برای انسان حفظ می‌نمایند.
جز در رابطه با ارزش های والایی همانند «توحید، تزکیه و عمران» و آنچه که از اهداف شریعت بدان مربوط است همانند «عدالت و آزادی و مساوات» آیات قرآنی در این باره (آزادی های کلی انسان و ضروت حفظ آنها) نازل نشده. در قرآن کریم این تعداد فراوان آیات در این باره آمده، تا تأکید و تأییدی بر آزادی انسان به ویژه در انتخاب دین خویش و عدم جواز اجبار و اکراه آن برای پذیرفتن هر دینی و یا تغییر دین خویش به سوی اسلام باشد؛ و تا تأکید نماید که دینداری موضوعی شخصی و خاص میان انسان و خدایش است، و هیچ کس تحت هیچ شرایطی نمی‌تواند دیگران را مجبور به پذیرفتن دینی خاص و یا تغییر اعتقادات آن نماید.
آزادی دینداری و تعریف آن همانند موضوعی خصوصی و بیمه کردن آزادی دینداری برای انسان، از توجه [فراوان] قرآن کریم [به این موضوع] گرفته شده، زیرا آیات فروانی وجود دارند که بر ضرورت این حق و وجوب رعایت آن نسبت به انسان و حمایت آن از هر نوع دخالت خارجی، تأکید می‌نمایند. از جمله‌ی همین آیات فرموده‌ی خدا است که می‌فرماید: (لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی فَمَنْ یکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَیؤْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقَىَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ‏) بقره: 256
« ‏اجبار و اکراهی در (قبول) دین نیست، چرا که هدایت و کمال از گمراهی و ضلال مشخّص شده است، بنابراین کسی که از طاغوت (شیطان و بتها و معبودهای پوشالی و هر موجودی که بر عقل بشورد و آن را از حق منصرف کند) نافرمانی کند و به خدا ایمان بیاورد، به محکم‌ترین دستاویز درآویخته است (و او را از سقوط و هلاکت می‌رهاند و) اصلاً گسستن ندارد. و خداوند شنوا و دانا است (و سخنان پنهان و آشکار مردمان را می‌شنود و از کردار کوچک و بزرگ همگان آگاهی دارد). ‏»
استاد رشید رضا در تفسیر المنار به ذکر سبب نزول این آیه پرداخته، که تفسیر آن می‌تواند زمینه را برای بسیاری از اقوالی که گمان می‌کنند این آیه نسخ شده و آن را به طور نامتناسب تفسیر می‌نمایند و می‌گویند این آیه عمومیت ندارد، باقی نگذارند.
ایشان در بیان سبب نزول آن می‌فرماید: (ابوداود و ابن حبان و ابن جریر از ابن عباس روایت کرده‌اند که ایشان گفته: زنی (که هر فرزندی را به دنیا می‌آورد، آنها زنده نمی‌ماندند) نذر کرده که اگر فرزندی برایش بماند او را یهودی گرداند و آن را بر آن آئین پرورده کند، وقتی که این برایش محقق شد، بنونضیر که در میان آنها افراد مسیحی وجود داشت نگذاشتند آن زن نذرش را به جای آورد و گفتند: ما فرزندانمان را اهمال و ترک نخواهیم کرد؛ خداوند این آیه را نازل فرمود، لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی...
ابن جریر از طریق عکرمه از ابن عباس روایت کرده که ایشان گفته‌اند: این آیه راجع به مردی از انصار از قبیله بنی سالم که به آن حصین می‌گفتند نازل شده، ایشان خود مسلمان بودند اما دو پسر داشت که مسیحی بودند، به پیامبر عرض کرد که آن دو پیرو آئین مسیحیت اند آیا آنها را [برای پذیرفتن اسلام] تحت فشار قرار بدهم؟ خداوند این آیه را نازل فرموده در بعضی تفاسیر آمده که آن مرد تلاش می‌کرد آنها را مجبور به پیرفتن اسلام نماید، اما آن را خدمت پیامبر بحث کردند، آن مرد گفت: ای رسول خدا! چطور پاره تن من [منظور فرزندانش] وارد آتش شوند و من آن را تماشا کنم؟ پیامبر اجازه نداد که آنها را مجبور به پذیرفتن اسلام نماید. ابن جریر تعدای روایت را درباره نذر کردن زنان در زمان جاهلیت به اینکه اگر فرزندانشان زنده بمانند آنها را بر آئین یهود تربیت کنند و به آن آئین بگرویانند، روایت کرده؛ و مسلمانانی بودند که بعد از اسلام آوردنشان می‌خواستند فرزندان خود را که همچنان پیرو اهل کتاب بودند، مجبور به پذیرفتن اسلام نمایند، ولی این آیه درباره آنها نازل شد و به آن قضیه فیصله داد. ابن جریر در روایتی که از سعید بن جبیر روایت کرده می‌گوید که پیامبر به هنگام نزول این آیه فرمود:
ایشان در تفسیر می‌فرمایند: این رأی و نظر همان دینی است که بسیاری از دشمنانش گمان می‌برند با زور و شمشیر و بازو قد علم کرد، زیرا اسلام با دستی به مردم عرضه می‌شد و با دستی دیگر قدرت و شمشیر داشت، هر که آن را می‌پذیرفت نجات پیدا می‌کرد و هر که آن را رد می‌کرد او را با شمشیر می‌زدند.
ایامی که پیامبر به صورت مخفی و نهانی نماز می‌خواند و ایامی که مشرکان مسلمانان را با انواع عذاب، شکنجه می‌دادند، آیا شمشیر در مکه نقش خود را در اجبار و اکراه مردم به پذیرش اسلام، ایفا می‌کرد، ایامی که مسلمانان هیچ توان بازدارندگی نداشتند و حتی پیامبر و یارانش مجبور به هجرت شدند؟
یا اینکه می‌گویند این اکراه و اجبار در مدینه بعد از قدرت گرفتن اسلام، صورت گرفته؛ زیرا این آیه در اوج این اقتدار نازل شده؛ چون غزوه‌ی بنی نضیر در ربیع الاول سال چهارم هجری به وقع پیوسته، امام بخاری می‌گوید: غزوه‌ی بنی نضیر قبل از غزوه احد – که هیچ اختلافی وجود ندارد که در شوال سال سه هجری بوده – مشرکان مکه همچنان در پی جنگ با مسلمانان بودند. بنونضیر پیمان خود را با پیامبر نقض و دوبار برای ترور وی تلاش کردند و آنها در کنار مدینه سکنی می‌گزیدند، دیگر هیچ چاره‌ای جز اخراج آنها از مدینه نداشتند، آنها را محاصره کردند تا اینکه مدینه را ترک و از آن خارج شدند و به یارانش که از او خواستند ایشان اجازه دهد تا اولاد یهودی مئاب آنها را مجبور به پذیرش اسلام نمایند و با این کار مانع خروج آنها با یهودیان شوند، اجازه نداد و آنها را از این کار منع کرد، این اولین روزی بود که در آن مسلمانان اکراه و اجبار دیگران برای پذیرش اسلام، به دلشان خطور نمود. استاد – رح – می‌گوید: در میان بعضی ها به ویژه نصارا، اجبار دیگران به پذیرش دینشان مرسوم بود. اما این موضوع مربوط به سیاست است نه به دین؛ زیرا – اصل و جوهر – دین عبارت است از اذعان و اقرار درون و اذعان و اقرار قلبی هرگز با اکراه و اجبار صورت نمی‌گیرد، بلکه با بیان و برهان و استدلال می‌باشد، و به همین خاطر است که خداوند می‌فرماید: قَد تَّبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی، یعنی روشن شد که رشد و هدایت و نجات و حرکت در جاده نور همان دین است و هر که با آن مخالفت ورزد در حقیقت فریب خورده و گمراه است.
خداوند در آیه‌ی ذیل تأکید می‌ورزد که حساب کسانی که دیگران را با خدا می‌خوانند [و آنها را همتای او می‌گردانند] به خود اختصاص داده، ‏ وَمَن یدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً آخَرَ لَا بُرْهَانَ لَهُ بِهِ فَإِنَّمَا حِسَابُهُ عِندَ رَبِّهِ إِنَّهُ لَا یفْلِحُ الْکَافِرُونَ:« ‏ هرکس که با خدا، معبود دیگری را به فریاد خواند - و مسلّماً هیچ دلیلی بر حقّانیت آن نخواهد داشت‌ - حساب او با خدا است. قطعاً کافران رستگار نمی‌گردند، (و بلکه مؤمنان رستگار می‌شوند).‏» ‏(مؤمنون: 117)
خداوند پیامبر را مورد خطاب قرار می‌دهد و می‌فرماید: ‏ لَّسْتَ عَلَیهِم بِمُصَیطِرٍ ‏:« ‏ تو بر آنان چیره و مسلّط نیستی (تا ایشان را به ایمان واداری).‏»(غاشیه: 22)
وَمَا أَنتَ عَلَیهِم بِجَبَّارٍ فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَن یخَافُ وَعِیدِ. (ق: 45)

« تو مأمور نیستی که آنان را وادار (به ایمان) کنی (و با قهر و اجبار به سوی اسلام بکشانی). چون چنین است، کسانی را به وسیله قرآن پند و اندرز بده که از بیم دادن و تهدید کردن من می‌ترسند...»
فَإِنَّمَا عَلَیکَ الْبَلاَغُ وَعَلَینَا الْحِسَابُ. (رعد: 40)
«بر تو تنها ابلاغ (رسالت) است، و بر ما حساب و کتاب.»
همان طور که آیات فراوانی، عدم کارآیی وسایل اکراه و اجبار و فرض کردن دین و اعتقاد بر دیگران را برای رسول اکرم بیان می‌دارند؛ دستور می‌داد که رسول خدا مردم را مجبور به پذیرش ایمان و اسلام نماید. خداوند می‌فرماید:
(وَلَوْ شَاء اللّهُ مَا أَشْرَکُواْ وَمَا جَعَلْنَاکَ عَلَیهِمْ حَفِیظاً وَمَا أَنتَ عَلَیهِم بِوَکِیلٍ ‏) انعام: 107
«‏ اگر خدا می‌خواست (که او را به یگانگی بپرستند، ایشان را با قدرت و قوت خویش وادار به این کار می‌کرد و از خود اختیاری نمی‌داشتند، و هرگز) شرک نمی‌ورزیدند (ولیکن آنان را به خود واگذاشته است تا به اختیار نه به اجبار راه یزدان یا راه شیطان را در پیش گیرند) و ما تو را مراقب (اعمال و مسؤول افعال) ایشان نکرده‌ایم و ما تو را مکلّف نساخته‌ایم که احوال آنان را اصلاح و امور ایشان را روبراه سازی. ‏»
(أَفَأَنتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّى یکُونُواْ مُؤْمِنِینَ) یونس: 99
« آیا تو (ای پیغمبر!) می‌خواهی مردمان را مجبور سازی که ایمان بیاورند؟ (این کار نه صحیح و سودمند است و نه از دست تو ساخته است).»
همان طور که خداوند بزرگ بیان داشته، قضیه‌ی ایمان نباید تابع و مطیع اکراه شود، هر نوعی که باشد حتی اگر از زاویه‌ی پافشاری بر مدعو و شور و شوق به هدایت و نجات وی هم باشد، خداوند می‌فرماید:
(وَمَا أَکْثَرُ النَّاسِ وَلَوْ حَرَصْتَ بِمُؤْمِنِینَ ‏) یوسف: 103
«‏ بیشتر مردم (به سبب تصمیم بر کفر و پیروی از هوی و هوس، به تو) ایمان نمی‌آورند، هرچند که تلاش کنی (و در راهنمائی ایشان بسیار خویشتن را زحمت دهی). ‏»
و به همین خاطر است که خداوند پیامبر را تشویق می‌کند که برای پیگیری دعوت به سوی ایمان و طرد کفر به حکمت و موعظه‌ی حسنه و جدال با روش احسن روی آورد [و آنها را در روش دعوی خویش به کار ببرد] و می‌فرماید:
(ادْعُ إِلِى سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُم بِالَّتِی هِی أَحْسَنُ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَن ضَلَّ عَن سَبِیلِهِ وَهُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ ‏) نحل: 125
«‏ (ای پیغمبر!) مردمان را با سخنان استوار و بجا و اندرزهای نیکو و زیبا به راه پروردگارت فراخوان، و با ایشان به شیوه هرچه نیکوتر و بهتر گفتگو کن‌؛ چرا که (بر تو تبلیغ رسالت الهی است با سخنان حکیمانه و مستدلاّنه و آگاهانه، و به گونه بس زیبا و گیرا و پیدا، و بر ما هدایت و ضلال و حساب و کتاب و سزا و جزا است.) بی‌گمان پروردگارت آگاه‌تر (از همگان) به حال کسانی است که از راه او منحرف و گمراه می‌شوند و یا این که رهنمود و راهیاب می‌گردند. ‏»
و از اینجا است که روشن خواهد شد، آزادی دینداری در قرآن با دیگر ضمانت ها و تعهدها احاطه شده که آزادی مطلق و بدون قید و بند را از آنها به وجود می‌آورد، مادامی که در چارچوب آزادی انتخاب معتقد و مادامی که حساب آنها تنها بر عهده خدا باشد، به غیر خدا تجاوز نخواهد کرد.
بعضی ها میان موضع قرآن کریم در برابر کسانی که در اصل کافر بوده و هیچ دینی را قبول نکرده و همچنان بر آن پایدارند، با کسانی که اسلام را پذیرفته و بعد به کفر می‌گروند، فرق انداخته‌اند؛ آنها با آنچه که قرآن کریم درباره‌ی آزادی گروه اول اقرار کرده، موافقند اما با آزادی گروه دوم مخالف می‌باشند، خداوند می‌فرماید:
(وَمَن یتَبَدَّلِ الْکُفْرَ بِالإِیمَانِ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِیلِ) بقره: 108
«و هر که ایمان را با کفر معاوضه کند، راه راست را گم کرده است (و از صراط مستقیم خداشناسی منحرف گشته است). »
و می‌فرماید:
(وَدَّ کَثِیرٌ مِّنْ أَهْلِ الْکِتَابِ لَوْ یرُدُّونَکُم مِّن بَعْدِ إِیمَانِکُمْ کُفَّاراً حَسَداً مِّنْ عِندِ أَنفُسِهِم مِّن بَعْدِ مَا تَبَینَ لَهُمُ الْحَقُّ فَاعْفُواْ وَاصْفَحُواْ حَتَّى یأْتِی اللّهُ بِأَمْرِهِ إِنَّ اللّهَ عَلَى کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ ‏) بقره: 109
«‏ بسیاری از اهل کتاب، از روی رشک و حسدی که در وجودشان ریشه دوانده است، آرزو دارند اگر بشود شما را بعد از پذیرش ایمان بازگردانند (به جانب کفر و به حال سابقی که داشتید!) با این که حقّانیت (اسلام و درستی راهی که برگزیده‌اید، از روی خود کتابهای آسمانیشان) برایشان کاملاً روشن گشته است. پس گذشت نمائید و چشم‌پوشی کنید تا خدا فرمان دهد (که در برابرشان چه کار کنید). بی‌گمان خداوند بر هر چیزی توانا است. ‏»
همچنین می‌فرماید:
(وَلاَ یزَالُونَ یقَاتِلُونَکُمْ حَتَّىَ یرُدُّوکُمْ عَن دِینِکُمْ إِنِ اسْتَطَاعُواْ وَمَن یرْتَدِدْ مِنکُمْ عَن دِینِهِ فَیمُتْ وَهُوَ کَافِرٌ فَأُوْلَئِکَ حَبِطَتْ أَعْمَالُهُمْ فِی الدُّنْیا وَالآخِرَةِ وَأُوْلَئِکَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِیهَا خَالِدُونَ) بقره: 109
« (مشرکان) پیوسته با شما خواهند جنگید تا اگر بتوانند شما را از آئینتان برگردانند، ولی کسی که از شما از آئین خود برگردد و در حال کفر بمیرد، چنین کسانی اعمالشان در دنیا و آخرت بر باد می‌رود، و ایشان یاران آتش (دوزخ) می‌باشند و در آن جاویدان می‌مانند.»
و می‌فرماید:
(کَیفَ یهْدِی اللّهُ قَوْماً کَفَرُواْ بَعْدَ إِیمَانِهِمْ وَشَهِدُواْ أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءهُمُ الْبَینَاتُ وَاللّهُ لاَ یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ ‏. ‏ أُوْلَئِکَ جَزَآؤُهُمْ أَنَّ عَلَیهِمْ لَعْنَةَ اللّهِ وَالْمَلآئِکَةِ وَالنَّاسِ أَجْمَعِینَ. ‏ خَالِدِینَ فِیهَا لاَ یخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلاَ هُمْ ینظَرُونَ ‏. ‏ إِلاَّ الَّذِینَ تَابُواْ مِن بَعْدِ ذَلِکَ وَأَصْلَحُواْ فَإِنَّ الله غَفُورٌ رَّحِیمٌ ‏. ‏ إِنَّ الَّذِینَ کَفَرُواْ بَعْدَ إِیمَانِهِمْ ثُمَّ ازْدَادُواْ کُفْراً لَّن تُقْبَلَ تَوْبَتُهُمْ وَأُوْلَئِکَ هُمُ الضَّآلُّونَ ‏.) آل عمران: 86 تا 90
«‏ چگونه خداوند گروهی را رهنمونی می‌کند که بعد از ایمانشان و بعد از آن که گواهی دادند به این که پیغمبر بر حق است و معجزات و دلائل روشنی برای آنان (بر حقّانیت محمّد) بیامد، کافر شدند؟ و خدا گروه ستمکاران را هدایت نخواهد کرد. ‏‏ این چنین کسانی، کیفرشان این است که لعنت خدا و فرشتگان و مردمان همه، بر آنان باشد. ‏‏ در این لعن و نفرین، جاودانه می‌مانند و عذابشان تخفیف نمی‌گردد و مهلتی بدیشان داده نخواهد شد. ‏‏ مگر کسانی که بعد از آن، توبه کنند و به اصلاح بپردازند (یعنی به سوی خدا برگردند و در مقام جبران گذشته برآیند، که توبه آنان پذیرفتنی است) زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است. ‏‏ کسانی که بعد از ایمانشان کافر می‌شوند و آن گاه بر کفر می‌افزایند (و در این راه اصرار می‌ورزند) هیچ گاه توبه آنان (بعد از گذشت فرصت که از روی ناچاری یا در آستانه مرگ صورت می‌گیرد) قبول نمی‌شود و ایشان به حقیقت گمراهند. »
همه‌ی این آیات و بسیاری دیگر، بر این مسئله تأکید می‌نمایند که مرتد تهدید به عقاب و مجازات اخروی است و هیچ عقوبت و مجازات دنیوی بر ارتداد وی مترتب نخواهد شد و از جمله آیات صریح این است که می‌فرماید:
(إِنَّ الَّذِینَ آمَنُواْ ثُمَّ کَفَرُواْ ثُمَّ آمَنُواْ ثُمَّ کَفَرُواْ ثُمَّ ازْدَادُواْ کُفْراً لَّمْ یکُنِ اللّهُ لِیغْفِرَ لَهُمْ وَلاَ لِیهْدِیهُمْ سَبِیلاً ‏) نساء: 137
«‏ بیگمان کسانی که ایمان می‌آورند و سپس کافر می‌شوند، و باز هم ایمان می‌آورند و دیگر بار کافر می‌شوند، و سپس بر کفر خود می‌افزایند (و با کفر چشم از جهان می‌پوشند، واقعاً کارشان جای شگفت است و) هرگز خداوند ایشان را نمی‌بخشد و راهی (به سوی بهشت) بدیشان نمی‌نماید.»
همگی این آیات صریح، هرگز یک بار هم حد یا عقوبتی دنیوی یا اعدام یا... را برای مرتد ذکر نکرده‌اند؛ زیرا [روح] حاکم بر قرآن همان آسانگیر و مهرورزی و اقرار به آزادی دینداری و حمایت و حفاظت از آن می‌باشد؛ اقتدار و حاکمیتی که تأکید می‌نماید ایمان و کفر قضیه‌ای قلبی و درونی و شخصی میان انسان و خدا است؛ و عقوبت و مجازات کفر و ارتداد بعد از ایمان را عقوبتی اخروی اعلام می‌دارد و آن را به خدای بزرگ موکول می‌نماید -کسی که در این موضوع صاحب حق اول و آخر است -.
با وجود اینکه قرآن کریم به بیان زشت بودن این جرم و پیامد آن پرداخته، و توضیح داده هر که به دام آنها بیفتد حقیقتاً به گل و لای کفر افتاده‌اند، این آیات کریمه برای بیان زشت بودن ارتداد آمده‌اند، اما هرگز عقوبت دنیوی را برای آن بیان نداشته‌اند. و ما کان ربک نسیاً.

منبع: پژوهشی درباره‌ی حکم ارتداد ، مؤلف:طه جابر علوانی، مترجم:علی عزیزی، انتشارات:نشر احسان 1388